گردش 2
14 خرداد همراه عمه رقیه و پسر عمه علی و امیر رفتیم آذرشهر باغ دایی امین جان. خیلی خوش گذشت اصلا اذیتم نکردی.اونجا کلی بازی کردی ولی هوا خیلی گرم بود منم که واست غذا برداشته بودم اونجا بهت دادم.تو هم خوب خوردی البته منم تعجب میکردم که خوب میخوری از اونجا هم رفتیم همون دورو برای باغ دایی اینا یه قنات قدیمی بود تا یه کم آب برداریم که متاسفانه آبشم کثیف بود.یکم نشستیم و برگشتیم تبریز تا شوهر عمه و پدر بزرگ و مادر بزرگت هم با ما بییان و شام رو بریم بیرون تو راه رفتنی به غذا خوری دلسا جونم خوابش برد رسیدیم که غذا خوری یکم بعدش بیدار شدی و گریه کردی و کلی هم استفراغ لباستم کثیف شد و خلاصه یکم با مشکل مواجه شدم بعد اون حالت ب...
نویسنده :
مامان صفا
14:55
گردش دلسا در شاهگلی
عکس های زیر مربوط به دلسا خانم گل ما هستش که با خاله آرزو اینا رفته بودیم ما هم اول دلسا رو بردیم شهر بازی که به خاطر صدای دستگاهها دلسا خانم ترسید و گریه کرد ما هم زودی از اونجا آوردیم بیرون و این عکسا مال گردش دلسا جون تو روز شنبه 26 اردیبهشت در شاهگلی هستش بقیه عکسا در ادامه مطلب ایجا دلسا خانم داشت به خاطر سر و صدای زیاد شهربازی گریه میکرد اینجا هم دلسا جونم واسه خودش دوست پیدا کرده بود اینجا هم دلسا خانوم داره خود سر وارد غداخوری میشه و در آخر هم به اسرار فراوان بنده من و امین جان سوار قایق شدیم دو نفری البته همراه دلسا جون خیلی قشنگ بود و خوش گ...
نویسنده :
مامان صفا
13:18
گردش
ما یعنی من و امین جان و خاله آرزو با عمو بهرام 31 اردیبهشت شب راه افتادیم و رفتبم خونه ییلاقی آتا جون که تو روستای پدریشون درست کردن که تابستونا هر وقت خواستیم بریم گردش و تفریح بریم اونجا که خیلی خیلی طبیعت زیبایی داره مخصوصا تو این فصل که همه جا سر سبزی و گل.دلسای خوشگلم موقع رفتن هم تا نصف راه خواب بودی بقیه اش رو بیدار شدی آتا هم که منتظر ما بود عمه هام هم رفته بودن اونجا دور هم باشیم ما هم رسیدیم و شام رو خوردیم و یکم شما هم بازی کردی با آتا و خوابیدیم صبح زود بیدار شدیم خیلی خیلی قشنگ بود صبح روستا البته خونه آتا داخل روستا نیست و کنار روستا درست شده و پنجره هاش رو به طبیعت خیلی قشنگ.هوای خیلی خوب و سالمی داشت خ...
نویسنده :
مامان صفا
15:22